یسنا......مسافر تازه از بهشت رسیده ی من

انتظار و انتظار و انتظار .........

1392/12/18 1:15
نویسنده : maman
80 بازدید
اشتراک گذاری

تقریبا با شروع سال جدید (1392) من و بابایی تصمیم جدی گرفتیم تا تو رو دعوت کنیم به این دنیا....

البته در اردیبهشت ماه بود که متاسفانه مادر بزرگت (مامان بابایی) فوت شدن،و خوب این توی روحیه ی بابایی تاثیر بدی داشت!تا مدتها خیلی غصه میخورد بابات. چون بالاخره غم بزرگی داشت!ولی خدا بهش کمک کرد و تونست دوباره به زندگیمون برگرده!

واین شد که ما منتظر اومدن تو بودیم!

روزها از پی هم میومدن و من هربار با یه دنیا امید منتظر بودم بلکه بتونم خبر خوش اومدنت رو به همسرم یعنی پدرت بدم!ولی هربار قطره های سرخ مهر باطلی میشدن به طومار ارزوهام!

کم کم این انتظار داشت برام سخت میشد!گریه های مخفیانه از پدرت، دلتنگی های خودم،استرس اینکه نکنه دلیل خاصی هست که نمیای...... و از همه بدتر حرفها و اصرار دیگران که چرا یه نینی نمیارین؟؟؟؟؟

روزگار منم می‌گذشت!به توکل به خدا و اینکه بالاخره هر موقع صلاح بدونه خودش دست تو رو میزاره توی دست ما......

 

تو هم که کلا بی خبر از این همه استرس و انتطار ما توی بهشت داشتی برای خودت خوش میگدروندی و هم بازی فرشته ها بودی......

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)